دارد صدای شیهه های درد می اید

دارد صدای شیهه‌ های درد می آید

شاید دوباره اتفاقی تازه در راه است 

تنها صدای جیغ از اطراف می آید

اینجا که من هستم دقیقا شهر ارواح است

 

انگار در چشمم کسی هی خار می ریزد

چیزی به جز تاریکی مطلق نمی بینم

باید رجزخوانی کنم هل من مبارز را

من یک نفر اندازه‌ی یک شهر غمگینم

 

از چار چوب زندگی پارا فراتر برد

می خواست قدر ارزنی سنت شکن باشد

ماراقواعد کشته ،مسخیم و نمی فهمیم 

هرکس نمی خواهد که گاو مش حسن باشد

 

گاهی شبیه خاطرات مادرم هستم

ترکیب غم هایی که باقیمانده از جنگ است

ای زندگی تا می توانی هی عقب برگرد

خیلی برای کودکی هایم دلم تنگ است

 

باید کسی باشد حقیقت را به پا دارد

ازرفتن امثال زرین کوب می ترسم

ازبس پس از هرنیشخندساده غم دیدم

مثل سگ ازهراتفاق خوب می ترسم

 

از خلوتش بیرون نکش این روح زخمی را

من دیده ام هرآنچه را باید ببیند دوست

مجموعه ای از یادگاری های غمگینم

چند استخوان و کوهی ازغم داخل یک پوست

 

این روزها تنهایی ام بدجور می تازد 

بادوستان باآشنایان باخدا قهرم

مثل خروسی بی محل در چشمتان هستم

من وصله ناجور تاریکی این شهرم

 

در خود هزاران دشمن بالقوه می بینم

ای روح بیمارم بیا دست از سرم بردار

حالم شبیه روز بعداز جنگ مغلوب است

سر را جدا کن ازتنم ای قاصددستار

 

پس مانده ی سردرد های نفرت انگیزم

خونابه ها توی ملاجم جشن میگیرند 

ازدشمن فرضی شکست واقعی خوردم 

مردان جنگی ناجوانمردانه می میرند

 

در سگ ترین حالات عمرم زندگی کردم 

گفتم طبیعی بوده لابد،پیش می آید 

تاوان سختی شاعران باید بپردازند

آرامش پوشالی ام دیری نمی پاید

 

بالاتر از رنگ سیاهی رنگهایی هست 

شاعرجماعت رنگها را خوب می فهمد

بازیچه‌ی دوران شدن کار خداوند است 

این دردها را حضرت ایوب می فهمد

 

لبخندمن آن حس گمنام مونالیزاست

وقتی تناقض در وجودم نقش می بندد

حال زنی پتیاره‌ی مجبور را دارم

می گرید اما مالنا وارانه می خندد

 

گاهی برای حوض ماهی شعر می گویم 

گاهی خودم رامثل یک خرچنگ می بینم 

گاهی تمام باورم را دور می ریزم

تا بی نهایت میروم گاهی که غمگینم

 

والعادیات تازه ای بر جانم افتاده

تا سابقون السابقون درد بامن باش

این انعطاف لعنتی دیوانه ام کرده

ای موم در دست زمان یکبار آهن باش

 

هرکس زمختی حقیقت را نمی خواهد

حتی برادر را برایش می دهد تاوان

بارشد سرسام آور این نابرادرها

جای صداقت پیشه یاچاه است یازندان

 

گلپونه های خنده ات از مار می گفتند

لعنت به آن روزی که احساس خطر کردم

دیرآمدی باچشم هایت خودکشی کردم

دنیای من مدفونِ در برف است اگر سردم 

 

روزی به حسن نیتم اقرار خواهی کرد

یک صفحه را خواندی هنوز از خوشه های خشم

شرمنده ام، تلخی من پایان نخواهد داشت

مردم ولی هرگز به تقدیرم نگفتم چشم

شاعر آرزوبیرانوند


همه میگن

همه میگن

 

 

همه میگن چقد دنیات آرومه 

کسی از حال من چیزی نفهمیده 

درسته مثل سایه با تو ام اما

نگاه تو همیشه سمت خورشیده 

 

چقد دلتنگ خش خش های پاییزم 

داره حسرت برام از ابر میباره 

ببین شهری که هر دو عاشقش بودیم

چقد کوچه به پاهامون بدهکاره

 

" تو میری شک ندارم تو نبودت 

برای من با دنیا سازشی نیست 

چه طوفان عجیبه جدایی 

که حتی قبلشم آرامشی نیست "

 

زیر بارون نرو که بعد تو واسم

دیگه چیزی توو این دنیا نمیمونه 

بزار دلخوش به چن تا ردپا باشم 

توو بارون رد پایی جا نمیمونه 

 

یه عمره از توی دستم میخونن که 

به جز عشق تو چیزی توی فالم نیست 

تو میری تا به من ثابت بشه گاهی 

تمام زندگی توو دست آدم نیست

 

" تو میری شک ندارم تو نبودت 

برای من با دنیا سازشی نیست 

چه طوفان عجیبه جدایی 

که حتی قبلشم آرامشی نیست "


مرکد

مرگ گاهی

 

 

مرگ گاهی دروغگو میشه

مثل قانونِ کار می مونه

مرگ گاهی شبیه لبخندِ

یه سیاست‌مدار می مونه!

 

میخوان از من بگیرنت با دروغ

مرگتو توی شهر پاشیدن

احمقا واسه کشتنت حتّی

روو یه سنگ اسمتم تراشیدن

 

دهناشون پُره... پر از حیله س

مثِ یه شعرِ ساده،روو هستن

رادیو... روزنامه... تلویزیون

همه باهم دروغگو هستن!

 

مگه میشه نباشی و دنیا

بتونه روی پااااش بند بشه

کسی که از روو کوه پرت شده

چجوری می تونه بلند بشه؟!

 

تو رفیقی با غربت این شهر

با سکوت شباش همدستی

ماه داره هنوز می تابه

زندگی هست... پس تو هم هستی

 

اگه نیستی چرا جهان زنده س؟

زندگی روی دور تکراره

شونه های تو وقتی نیس? بارون

با چه رویی هنوز می باره؟!!!

 

من که باور نمی کنم رفتی

گوش دنیا پراز صداته رفیق

آدما زود باورن? پاشوووو

وقت تکذیب شایعاته رفیق!

 

به خدا این نهایت ظلمه

که بلا این قدَر شدیییید بیاد

به من این پیرهن سیاه بیاد

به تو اون پیرهن سفید بیاد!

 

من اگه باورم بشه رفتی

تن به این زخم بدقِلق میدم

از غمت دق نمی کنم? امّا

شک نکن روزگارو دق میدم

 

سر میذارم روو سینه ی قبرت

آخرین خنده هاتو گوش کنم

عینک دودی می زنم به چشام

تا یه شهرو سیاهپوش کنم

 

توی سینه م یه شهر می سوزه

تا ابد کم نمیشه ازاین داغ

ردِّ تابوت مونده روو شونه م

مثل زخمای مونده از شلّاق!

 

بی تو عمری سیاه می‌ پوشم

با یه زخم عمیق روو دوشم

با یه زخم عمیق روو دوشم

بی تو عمری سیاه می پوشم.


عروسیت

باحسرت تو سالن قدم میزنم 

شاید فکرت این دردو آروم کنه

باید بی صدا تو خودم بشکنم 

نباید کسی روی من زوم کنه

 

چشام خیس خیسِ،نمیبینمت 

دارم دائما بغضمو میخورم 

میدونم مقصر نبوده کسی 

من از دست این زندگی دلخوردم 

 

تو میرقصی تو لباس دومادی

نگات میفته تو چشم همسرت

 داری میرقصی ولی من تو ذهنم

همش عوض میکنم جامو با همسرت 

 

یکم مشکله اینو باور کنم 

که اون لعنتی زنِ آیندته 

جون میدم وقتی مهمونابت میگن

چقد نو عروست برازندته

 

ببین توی این زندگی بخت من

با رنگ دو تا چشم تو ست شدن

هیشکی نمیزاره بهم محل، چون 

تو این وضعیت محو رقصت شدن 

 

تو میرقصی تو لباس دومادی

نگات میفته تو چشم همسرت

 داری میرقصی ولی من تو ذهنم

همش عوض میکنم جامو با همسرت


باد اورده

چیزی از این دنیا نمیفهمم

 حس میکنم احساس من مرده

شاید تو بادآورده ای،اما

لعنت به بادی که تو رو برده


دنیامو از هم داری میپاشی

مثل یه بغضی روو به ترکیدن

وقتی نمیتونی که برگردی

همذات پنداری نکن با من


از من نخوا تا منطقی باشم

عاشق مگه منطق سرش میشه؟!

انقد نگو بی تو نمیتونم

هرکی ندونه باورش میشه


من ذره ذره جونمو دادم

توو دست تو دارم الک میشم

خوابم یا بیدارم نمیدونم

گاهی خودم هم دو به شک میشم


داراترین مرد زمین بودم

بعد از تو کار من گدایی شد

وقتی تو از دنیای من رفتی

از مردن من رونمایی شد...